امشب با دوست عزیز و رفیق موافقی رفتیم بیرون. قدم زدیم، گفتیم، خندیدیم، شام خوردیم، از هر دری سخنی گفتیم و با یک ناشناسی که توی خیابان ساز دهنی میزد حرف زدیم و همدلی کردیم و از پیرمردی که دستانش بسیار میلرزید و او را سید صدا می زدند، فال حافظ گرفتیم.
غرض اینکه خیلی شب به یاد ماندنی بود برای من.
امشب می خواهم شعری را که از حضرت حافظ در روز بزرگداشتش، به عنوان فال هدیه گرفتم را اینجا به اشتراک بگذارم.
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
باد غیرت بصدش خار پریشان دل کرد
طوطی ای را به خیال شکری دل خوش بود
ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد
قرة العین من آن میوه دل یادش باد
که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد
ساروان بار من افتاد خدا را مددی
که امید کرمم همره این محمل کرد
روی خاکیّ و نم چشم مرا خوار مدار
چرخ فیروزه طربخانه ازین کهگل کرد
آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ
در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد
نزدی شاه رخ و فوت شد امکان حافظ
چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد
* خیلی حرف دلم را زد حافظ علیه الرحمه.
** تفسیری که زیر فال بود هم جالب توجه بود. + نوشته شده در پنجشنبه بیستم مهر ۱۳۹۶ساعت 23:55  توسط سعید
|
خوشحالی، آرامش، رضایت، خوشبختی یا ......
ادامه مطلبما را در سایت خوشحالی، آرامش، رضایت، خوشبختی یا ... دنبال می کنید
برچسب : بزرگداشت, نویسنده : adventurer بازدید : 55 تاريخ : جمعه 17 آذر 1396 ساعت: 3:10